سیاره زحل سیاره زحل(عربی) یا کیوان (فارسی)سیاره بعد از مشتری قبل از اورانوس و ششمین سیاره منظومه شمسی بوده و بعد از سیاره مشتری بزرگترین سیاره منظومه به حساب می آید.یک حلقه زیبا آنرا از بقیه سیارات متمایز کرده است.زحل دورترین سیاره ای است که ستاره شناسان باستان آن را می شناختند. در ١٦١٠میلادی گالیله، ستاره شناس ایتالیایی، اولین کسی بود که زحل را با تلسکوپ دید. در کمال شگفتی، او دو زائده در دو طرف سیاره مشاهده کرد. او آنها را به شکل دو کره مجزا رسم کرد و گفت به نظر می رسد زحل، سیاره ای سه تایی است. در رصدها و طرح های بعدی، او دو جسم جانبی زحل را مانند دسته هایی که به سیاره متصل اند، رسم کرد. در ١٦٥٩ میلادی هویگنس، ستاره شناس هلندی، با تلسکوپی که از تلسکوپ گالیله قوی تر بود، زحل را رصد کرد و اعلام کرد در اطراف زحل حلقه باریک و مسطحی وجود دارد. در ١٦٧٥، ستاره شناس ایتالیایی، ژان-دومینیک کاسینی، شکافی را بین دو حلقه زحل، که اکنون آنها را حلقه های A و B می نامیم، مشاهده کرد. اکنون می دانیم که اثرات گرانشی میماس، یکی از اقمار زحل، شکاف ٤٨٠٠ کیلومتری کاسینی را به وجود آورده است. زحل نیز مانند مشتری، بیشتر از هیدروژن (۹۶ درصد)و هلیوم (سه درصد)تشکیل شده است. حجم آن ۷۶۳ بار بیشتر از زمین است. بادهای جو بالایی زحل در مناطق استوایی، تا سرعت ٥٠٠ متر بر ثانیه نیز حرکت می کنند( برای مقایسه، بادهای طوفانی شدید زمین در لایه های بالایی جو ١١٠ متر بر ثانیه است). این بادهای پرسرعت با گرمایی که از درون سیاره می آید، ترکیب می شوند و نوارهای زرد رنگ و طلایی رنگ سطح زحل را تشکیل می دهند.
| |
در شبی صاف به آسمان بنگرید بی شک از درخشش چشم نواز ستارگان لذت خواهید برد. هزاران سال پیش هم بشر از دیدن آسمان لذت می برده ( به طور یقین آسمان پیشینیان بسیار پر ستاره تر بوده ! ) شاید در نظر اول ستارگان آسمان مجموعه ای پراکنده از ستارگان به نظر برسند. اما با کمی دقت می توان اشکال زیبایی را با متصل کردن ستاره ها به هم با خطوطی فرضی در آسمان ترسیم کرد. درحدود 4500 سال قبل، مردم شرق مدیترانه شروع به تقسیم بندی آسمان با نقش های خیالی کردنداین اشکال نام خدایان، الهه ها، قهرمانان و جانوران را دارند. تا زمان بطلمیوس، ستاره شناس یونانی الاصل اسکندرانی که حدود 150 سال بعد ازمیلاد می زیست، تعداد صورفلکی شناخته شده 48 مورد بود. امروز 88 صورت فلکی شناخته شده که هریک محدوده ی مشخصی درآسمان دارند. به طوری که تمام آسمان با این صورت های فلکی پوشیده می شود. با این که ستارگان یک صورت خاص از نظر ما شکل خاصی را در آسمان می سازند، اما در واقع این ستارگان هیچ ربطی به هم ندارند و چندین سال نوری از هم فاصله دارند و اگر از سمتی دیگردر آسمان ( جایی خارج از منظومه ی شمسی ) به آن ها بنگریم به شکلی دیگر دیده خواهند شد. ستارگان حرکت بسیار آهسته ای در آسمان دارند ( به دلیل دوری بسیار آن ها حرکت سریع آن ها آهسته به نظر می رسد ) این حرکت باعث می شود که در طی هزاران سال شکل ظاهری صورت های فلکی عوض شود. اما درطول عمر یک انسان این تغییرات بسیار نامحسوس است. درقدیم ازرصد صور فلکی برای جهت یابی وتعیین فصول و به طور کلی زمان یابی استفاده می کردند. برای شناخت درست صور فلکی باید: کار رصد را همراه با مطالعه ی در مورد آنها انجام دهیم تا موقعیت هر صورت را نسبت به بقیه و به طور خاص بدانیم. در مورد هر صورت ستاره ها و اجرام غیر ستاره ای بشناسیم.قدر، رنگ، دما و... را در مورد ستارگان تا حدی بدانیم. از همه مهمتر بعد از شناخت مقدماتی صور فلکی چند ضلعی های مخصوص هر فصل را بشناسیم. |
چرا مریخ قرمز رنگ است؟
با فرود کنجکاوی بر روی مریخ هنوز هم این پرسش مطرح است که چرا سطح این سیاره قرمزرنگ است.سادهترین توضیح برای قرمز رنگ بودن سطح مریخ آن است که ماده سطحی یا سنگپوش آن دارای مقادیر زیادی اکسید آهن است. این ماده همچنین دلیل قرمز بودن زنگ آهن و خون است.اما چرا مریخ دارای مقادیر زیادی آهن است؟ چرا آهن اکسید میشود و چرا اکسید آهن قرمزرنگ است؟پاسخ این پرسشها به ۴.۵ میلیارد سال قبل و زمان شکلگیری منظومه شمسی باز میگردد. در آنزمان عنصر سنگین آهن در قلب ستارگان مرده در ابرهای گازی و غباری در حال چرخش بود.این ابرها از لحاظ گرانشی برای تشکیل خورشید و سیارات دیگر در هم شکسته شدند.در حالی که توده آهن زمین هنگامی که سیاره جوان و ذوبشده بود، به هسته آن رفت، دانشمندان ناسا بر این باورند که اندازه کوچکتر مریخ و همچنین گرانش ضعیفتر آن به آهن امکان داد که کمتر به مرکز منتقل شود.مریخ دارای هسته ای آهنی است اما در سطوح فوقانی آن آهن به فراوانی یافت میشود.آهن قدیمی و ساده تیره و درخشان به نظر میرسد. این عنصر هنگامی که در معرض اکسیژنقرار میگیرد، دارای رنگ صرفاً قرمزرنگ شده و وجود مقادیر کافی اکسیژن موجب میشود کهبه اکسید آهن تبدیل شود. این ترکیب از دو اتم آهن و سه اتم اکسیژن تشکیل شده است.پرسشی که در این جا وجود دارد این است که چرا مقادیر بالای آهن در سطح مریخ اکسید یا با اکسیژن ترکیب میشود؟گفته میشود نوع آب و هوا موجب زنگ زدن تدریجی آهن بر روی این سیاره شده است. اما آیاتوفانهای بارانی باستانی که تصور میشود در سطح سیاره مرطوب و جوان رخ داده باشد با کوبیدن سنگپوش با اتمهای اکسیژن آزاد شده از مولکولهای آب، موجب زنگ زدن آهن شدهاند؟ یا آیا فرایند اکسیداسیون به تدریج و طی میلیاردها سال رخ داده است. یعنی زمانی که نور خورشید دی اکسید کربنوسایر مولکولها در جو را شکسته و اکسیدانهایی از قبیل پراکسید هیدروژن و ازن تولید کرده است؟به این دلیل که هیچ کس هنوز توضیح درست این پرسشها را نمیداند، قرمز رنگ بودن سطح مریخ هنوز هم در هالهیی از ابهام است. با این حال سطح این سیاره به هر روشی زنگ زده باشد، ترکیباکسید آهن (III) آن به این دلیل سرخرنگ به نظر میرسد؛زیرا این ترکیب طول موجهای آبی و سبزرنگ طیف نوری را گرفته و طول موجهای قرمز رنگ را منعکس میکند
در حالیکه علم مربوط به اندازه گیری شکل و ابعاد کره ی زمین ، به قدمت علم هندسه بوده ( به همین مناسبت واژه ی هندسه را یونانیان باستان ، ژئومتری یعنی زمین سنجی نامیده اند) و دانش امروز ، مشاهدات و اندازه گیری های روزگاران باستان را با همان کیفیت ، کما بیش می پذیرد ، مع الوصف مسئله پیدایش و تکوین سیارات و ساختمان آن ها ، همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده و اطلاعات جامع و دقیقی ، هنوز در این زمینه به دست نیامده است .اعم از اینکه هر یک از فرضیات مختلف را درباره ی نحوه پیدایش زمین بپذیریم ، باز این پرسش بدون جواب می ماند که "زمین کی بوجود آمده است؟"
معروف است وقتی در سال 1650 میلادی ، از عالیجناب جیمز اوشر ، اسقف اعظم کلیسای کاتولیک ، درباره ی تاریخ پیدایش زمین سوال شد ، ایشان با اطمینان خاطر و طمطراق خاصی اعلام داشتند ، که زمین در ساعت 9 صبح روز یکشنبه 23 اکتبر سال 4004 پیش از میلاد مسیح به وجود آمده است .جالب این است که این نظریه مدت ها بدون چون و چرا از طرف عده ای از دانشمندان و تاریخ نویسان به کار گرفته می شد و درباره ی آن کوچکترین تامل و تحقیقی به کار نمی رفت .اما امروز به کمک علم نوین تاریخگذاری به وسیله رادیو اکتیویته ، بر کلیه دانشمندا نو زمین شناسان ثابت شده است ، که بیش از 5/4 بیلیون سال از عمر کره ی زمین می گذرد.
قدر مسلم این است که روزی وجود داشته ، که هنوز از زمین خبری نبوده و تا این زمان هیچ گونه پاسخ قانع کننده ای به این پرسش داده نشده.در پاره ای از تاریخ های اساطیر ، زمین را به سان آبگونه گرمی تصویر کرده اند.دکارت در سال 1644 آن را به صورت هاله ای که از شدت گرما سفید شده ، توصیف کرده و امانوئل کانت و مارکی دولاپلاس ، در قرن هجدهم میلادی مراحل اولیه پیدایش را غباری از گاز های متراکم که پیرامون خورشید را فرا گرفته بوده ، دانسته اند.دانشمندان دیگری نیز در این زمینه خود را صاحب نظر دانسته و زمین را نوزادی از خورشید به شمار آورده اند، که بر اثر عبور یک ستاره از کنار خورشید و انفجار درونی خورشید ، از بدنه ی آن جدا شده و به فضای خارج پرتاب گردیده است .
در هر صورت ، چنانچه هر کدام از نظرات فوق را بپذیریم باز مسئله منشاء و پیدایش منظومه ی شمسی تنی چند از دانشمندان از جمله فسنکوف روسی و ایتسزکر آلمانی ، بر این عقیده هستند که چندین بیلیون سال پیش خورشید به صورت کره ای گازی و با حرارت بسیار زیاد بوده است و آن را پوسته ای از گاز های رقیق و ذرات غبار احاطه میکرده.این پوسته در نتیجه ی حرکت دورانی ، به شکل قرصی از ابر های سحابی در دور خورشید در آمده که قطر آن در حدود قطر کنونی منظومه ی شمسی بوده، و مقدار ئیدروژن آن بیشتر از هلیوم بوده است.و دما در فواصل بوده است.و دما در فواصل مختلف از خورشید ، مطابق دمای کنونی سیاران نُه گانه در همان فواصل بوده است.
جرم این سحابی صد برابر جرم کل سیارات و قریب ده در صد جرم خورشید بوده است.حوادثی که به دنبال این حالت روی داده ، احتمالا بدین ترتیب بوده است:
1- در طی 200 میلیون سال ،مولکول ها ی هیدروژن و هلیوم در فضا پراکنده شدند و در نتیجه جرم این توده از مقدار اولیه به مقدار کنونی کاهش یافته ولی مقدار حرکت زاویه ای آن ثابت مانده است.
2- در طی همان مدت ، به سبب اختلاف سرعت بین قسمت هایی از سحابی که به خورشید نزدیک تر و دارای سرعت بیشتری بوده اند و بخش هائی که از خورشید دور تر و دارای سرعت کمتری بوده اند، توده ی مزبور متلاطم شده و فضاهایی به نام حجره های تلاطم در آن پدید آمده است، که هر کدام از حجره ها در خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت به دور خورشید گردش می کرده و بر عکس ماده درون آن ها در جهت حرکت عقربه های ساعت می گشته است.
شاید پیدایش زمین و دیگر سیارات به توضیح بیشتری نیاز داشته باشد .در این زمینه باید خاطر نشان ساخت که کرات زمین و ماه در مظومه ی شمسی دارای وضعیتی کاملا استثنایی و بی مانند هستند و مشابه آن ها در سایر سیارات ابدا دیده نمی شود .
ستارگان دنبالهدار بر خلاف اسمشان به هیچ وجه ستاره و منبع تولید انرژی نیستند و نامگذاریشان فقط به دلیل شکل ظاهریشان است که مثل ستارهای هستند که دنبالهای داشته باشد، به طوری که واژه comet از کلمه یونانی kometes به معنی مو و سر گرفته شده است. این ستارگان جابجا شونده با وجود چهره تماشاییشان که به سرعت تغییر میکند و کاملاً غیرمتناوب و نامنظم به نظر میرسد، نشانی از ترس و خرافات بوده اند و مردم ظهور ستارگان دنبالهدار را علامتی از اتفاقی بزرگ و ناخوشایند میدانستند. دنبالهدارها از جمله اجرامى هستند که در طول تاریخ چندان محبوب نبودهاند. در واقع در فرهنگ بسیارى از ملتها آن را پدیدهاى شوم و نفرتانگیز مىدانستند: اعتقادى که هنوز هم طرفدارانى دارد. به نظر بسیارى از منجمان آماتور «دنبالهدارها خیلى زیبا هستند. آنها فقط مدت کمى میهمان آسمانند با این حال، دیدن آنها بسیار هیجان انگیز است.» اما نظر شکسپیر در مورد آنها چندان شبیه این گفتهها نیست: «دنبالهدار خبر از تغییر ایام و دولتها مىدهد.» تا مدتها دنبالهدارها پیامهایى از سوى خدایان به حساب مىآمدند. پیامهایى که حاوى خشم و غضب آنان بر زمینیان گناهکار بود. به هر روى ظهور دنبالهدارها در طول تاریخ تاثیرى شگرف بر زندگى آدمیان داشته؛ کودکانى را قربانى کرده و باعث برافتادن حکومتها شده است. کم کم این پیامهاى غضبناک آسمانى جاى خود را به عقاید جدیدتر دادند. نظراتى مبنى بر اینکه دنبالهدارها پدیده هایى مربوط به جو هستند و در داخل اتمسفر زمین ایجاد مىشوند. آنها عجیبتر از رعد و برق و توفانها به نظر مىرسیدند و به همان میزان ـ و بلکه بیشتر- ترسناک و مخاطرهآمیز بودند. سالها طول کشید تا سرانجام در قرن هفدهم تلاشهاى ادموند هالى نشان داد دنبالهدارها اجرامى سماوىاند. اگرچه آنها با سیارات و ستارگان بسیار متفاوت هستند، اما همچون سیارات در مدارهایى به دور خورشید مىگردند. مدارهایى که معمولاً بیضوى، سهموى یا هذلولى هستند. این نوع مدار باعث مىشود تا فاصله دنبالهدار از خورشید در نقطه اوج مدارىاش بسیار دور شود. کشف دنبالهدارها تاثیر بسیار زیادى بر روى علوم مختلف و به خصوص ستارهشناسى گذاشت. محاسبه دقیق مدار دنبالهدارها بهانهاى مناسب براى کشف روشهاى نوین ریاضى بود. همچنین به بهانه یافتن دنبالهدارهاى جدید نقشههاى دقیقى از آسمان تهیه شد. فهرست اجرام غیرستارهاى که مشهورترین آنها مسیه نام دارد و متعلق به ستارهشناسى فرانسوى است نیز به سبب اشتباه نگرفتن این اجرام با دنبالهدارهاى تازه پدید آمده است. کشف سیارات جدید نیز از الطاف حاشیهاى دنبالهدارها است. «هرشل» تا مدتها سیاره اورانوس (نخستین سیاره در دوران جدید) را دنبالهدارى نوظهور فرض مىکرد. به هر جهت، دنبالهدارها برخلاف تاثیرى که از لحاظ خرافات بر روى زندگى زمینیان گذاشتند، عامل تحولى شگرف در علم نوین بودهاند. کشف دنبالهدار اما کار سادهاى نبوده است. در دوران جدید براى یافتن یک دنباله دار، باید رصدگر بسیار ماهرى باشید، تمامى آسمان را به خوبى بشناسید و کمترین تغییرى را نادیده نگیرید. دیدن یک جرم بسیار کم نور و شبحگون در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کار راحتى نیست. اما داستان کشف دنبالهدارها به پایان نرسیده است. اگر رصدگر دقیقى باشید، این احتمال وجود دارد که شما هم روزى موفق به کشف یک دنبالهدار شوید.
دنبالهدار چیست ؟
دنبالهدارها کرههایی از گاز و غبار هستند. هنگامی که این کرهی منجمد به خورشید نزدیک میشود، در اثر تصعید گازها و غبارها، هالهای مه آلود در اطراف جسم اصلی دنبالهدار (هسته) و دمی بلند در اطراف آن تشکیل میدهند.
معمولاً هر دنبالهدار از سه بخش تشکیل شده است:
هسته : با قطر چند کیلومتر (که به طور مستقیم قابل مشاهده نیست) و کرهای از یخ و گازهای منجمد است.
گیسو : یک توده کروی از گاز است که هسته دنبالهدار را احاطه میکند و حدود یک میلیون کیلومتر طول دارد. گیسو از بخار آب،گاز دی اکسیدکربن، آمونیاک، غبار و گازهای طبیعی دیگر که از هسته جامد متصاعد شده، تشکیل شده است. گیسو و هسته سر یک دنبالهدار را تشکیل میدهند.
دنباله : برای یک دنبالهدار دو نوع دنباله تشخیص داده شده است :
دنباله گرد و غبار که در انعکاس نور خورشید، زرد کمرنگ دیده میشود و همان طیف خورشید را دارد.
دنباله پلاسما یا گازی، که به دلیل وجود مونوکسید کربن یونیزه (co+) آبی دیده میشود. طول دنباله ممکن است به صدها میلیون کیلومتر برسد.